فقط من وتو

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 221
بازدید هفته : 272
بازدید ماه : 374
بازدید کل : 54098
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



سلام

سلام به وبلاگ من خوش اومدید نظر یادتون نره

نويسنده: mohamad تاريخ: چهار شنبه 24 خرداد 1398برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دوتا عکس باحال

 

نويسنده: mohamad تاريخ: شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آذر بایجان
دیشب گربه ای هفت هزار ساله به خون چشمان فرزندان افتخار آفرین و اشکهای
مادرانش میگرید، فرزندان غیوری که سقف کاشانه هایشان دیگر تنها آسمانی آبیست
چو ایران نباشد تن من مباد! به یـاد تمام از دست رفتگان زلزله مرداد 91 ...

 
| دلم لرزید،این سطرها را با احتیاط بخوان ،کسی شبیه من
زیر آوار است ، دلم نمی خواهد از آسمان و زمین گله کنم ، اما دلم گرفت ... |
 
http://axgig.com/images/23013187140649812358.jpg
نويسنده: mohamad تاريخ: چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دوباره هوای چشمان تو را دارم

 

 

 

نگاهت ان قدر به اسمان شبیه است که هر چقدر خسته و دلمرده باشم

باز شوق زندگی به رگهای بی جانم می دود

 کاش هیچ وقت از حرف هایم خسته نشوی

میشود با تو به ارامش و خوشبختی رسید.

به تمام دیوارهای اتاقت حسادت میکنم انچنان سخت تو را در بر گرفته اند که

فرصت نمیکنی سری به تنهایی ام بزنی

دوباره هوای چشمان تورا دارم

نويسنده: mohamad تاريخ: جمعه 20 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

همیشه با من باش

همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، نمیتوانم سختی های دنیا را

بی تو روی دوش بکشم

همیشه باش که بدجور نیاز دارم به تو

باز هم محبتی به قلبم کن که زندگی ام را مدیونم به تو

تو آمدی و عشق را دوباره پیدا کردم

آن عشق بی معنا برایم بامعنا شد و همین شد که قلبم دوباره جان گرفت

بمان و یاری کن مرا ، تا پایان این راه همراهی کن مرا

نگذار تنها بمانم ، نگذار در این راه بی همسفر باقی بمانم

بیا و در حق دلم عاشقی کن ، بیا و برای یک بار هم که شده

عشق را آنطور که هست برایم معنی کن

بس که دلم دست این و آن افتاد کهنه شد

عمری از احساسم گذشت و پیر شد

دیگر نه طاقت دوباره شکستن را دارم ، نه حس دوباره ساختن را

درک کن ، میترسم ، بس که دلم زیر پاهای بی محبت دیگران افتاد و له شد

زندگی برایم یک داستان بدون عشق شد

تو آمدی و باز هم فکرم درگیر شد

دلم به لرزه افتاد و لحظات با تو بودن نفسگیر شد

به خدا دیگر طاقت ندارم ، بس که شکسته ام دیگر جایی برای غمهای تازه ندارم

بس که خسته ام ، نفسی برای فرار از خستگی ندارم

دل بسته ام به تو و نگاهی کن به من ، شک نکن به احساسات قلب من

دستانم بگیر و آرامم کن ، با قلب شکسته ام مدارا کن

اینک که با توام ، اینک که دلم را به دریای دلت زدم و محو امواج توام

مرا با دستهای خودت غرق نکن

همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، امروز از ته دل  با من باش

که بی تو همان تنها و دلشکسته دیروز میشوم

نويسنده: mohamad تاريخ: پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نحوه برداشتن پول از عابربانک توسط آقایان و خانم ها

نحوه برداشتن پول از عابربانک توسط آقایان و خانم ها (طنز)-www.jazzaab.ir

برید ادامه ی مطلب


ادامه مطلب
نويسنده: mohamad تاريخ: چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

چه موجود عجیبی است این انسان

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

چه موجوده عجیبی است این انسان...!

وقتی صدایش می کنی نمیشنود...

وقتی به دنبالش می روی نمی بیند...

وقتی دوستش داری به فکرت نیست..

             اما.............

وقتی می شنود که دیگر صدایت گرفته....

وقتی می بیند که خسته در راه افتادی...

وقتی به فکرت هست که دیگر نیستی...

نويسنده: mohamad تاريخ: سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

sms anti girl

زنه به شوهرش میگه :

تا حیوان وحشی نام ببر

طرف میگه :

خودت ! خواهرت ! خدا بیامرز مادرت !!!

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

دخترا ۵ دسته اند:

۱٫ سوسک : کثیف و چندش آور !

۲٫ گاو : سربه زیر،بی تفاوت !

۳٫ سگ : وفادار ، پاچه گیر !

۴٫گربه : ملوس ، حرف گوش کن!

۵٫خر : کاری ، زبون نفهم !

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

زن به شوهر :

می خوای دفتر یادداشتت باشم تا همیشه همراهت باشم ؟

مرد :

عزیزم سر رسیدم باش تا هر سال عوضت کنم !

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

منه بر جان خود بار زر و زن / قدم بر تارک این هر دو برزن

زنان چون ناقصان عقل و دینند / چرا مردان ره آنان گزینند

به گفتار زنان هرگز مکن کار / زنان را تا توانی مرده انگار !!!

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

زن به مرد :

عزیزم تو از چیه من بیشتر خوشت میآد ؟

از اخلاق خوبم یا از بدن خوش فرمم !؟

مرد : از هیچکدوم عزیزم ! من از اعتماد به نفست خوشم میاد !!!

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

تشخیص دختر ایرانی :

هرگز بینی هایشان عمل کرده نیست !

موهایشان خدادادی طلائی است و مادر زادی مش داره !

وقتی از کنار هم رد میشن هرگز به هم چپ چپ نگاه نمی کنند!

تمام زیور آلاتشان طلاوجواهرات اصل است!

تا قبل از ازدواج هر گز ابروهایشان را بر نمی دارند!

بدون اجازه خانواده شان هیچ جا نمیرن !

وقتی باهاشون دوست شدی هفته دوم باید بری خواستگاری!

همیشه سر به زیر هستن و به هیچ غریبه ای نگاه نمی کنند!

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

قلب پسرها مثل پارکینگی است که هیچ وقت تابلوی ظرفیت تکمیل بر در آن دیده نمیشود و

اما قلب دخترها مانند فرودگاهی است که مدت ماندن یک هواپیما در آن بستگی به فرود

هواپیمای بعدی دارد !!!

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

یه مرد احمق به یه زن میگه ساکت باش

اما یک مرد دانا به یه زن میگه:

نمی دونی وقتی لبهات بسته اند چقدر خوشکل میشی !!!

 

نويسنده: mohamad تاريخ: شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خداوند دید مرد گرسنه است نان را آفرید دید تشنه است آب را آفرید دید در تاریکی است

نور را آفرید دید هیچ مشکل دیگه ای نداره زن را آفرید!

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

بیشتر مردها آرزوی بزرگ دارند ، اول داشتن خونه ، دوم داشتن ماشین برای فرار از خونه!!

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

ریشه ی تمام نزاعها سه چیزند : زر ، زن ، زمین !!!

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

کابینه زندگی مشترک:

زن=وزیر سلب آسایش ، شوهر= وزیر کار ، مادر زن= وزیرجنگ ، مادر شوهر=وزیر

اغتشاشات ، خواهر زن= جاسوس دو جانبه ، خواهر شوهر= وزیراطلاعات و بازرسی

پدر زن= وزیر ارشاد ، پدر شوهر= رئیس تشخیص مصلحت !

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

سریع ترین دوربین جهان اختراع شد . این دوربین می تونه از خانوم ها در لحظه ای که

دهانشون بسته است عکس بگیره !

نويسنده: mohamad تاريخ: شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نويسنده: mohamad تاريخ: شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

سیر تحول تیپ جوانان ایرانی در 100 سال!

نويسنده: mohamad تاريخ: چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

ماه رمضان

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net گروه اینترنتی میشی گروپــــ

نويسنده: mohamad تاريخ: دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نیمرودرست کردن

فکر میکنین پسرا و دخترا چه جوری نیمرو درست میکنن؟ 

folloing this text

برید ادامه ی مطلب


ادامه مطلب
نويسنده: mohamad تاريخ: یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

چه زیباست بخاطر تو زیستن

وبرای تو ماندن بپای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛

وچه تلخ وغم انگیز است، دور از توبودن، برای تو گریستن؛

و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ ایکاش می دانستی بدون تو،

مرگ گواراترین زندگیست؛ بدون تو وبه دور ازدستهای مهربانت،

زندگی چه تلخ وناشکیباست. ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست،

وایکاش میدیدی قلبی راکه فقط؛

برای تو می تپد

دوست دارم تا اخرين باقيمانده ی جانم تو را عاشق  كنم

زندگی من در زلالی چشمان تو خلاصه شده

زندگی من در نفس های بازدم تو جاری شده

 زندگی من در همين از تو نوشتن ها وسعت يافته

نفس كشيدن من تنها با ياد اوری زنده بودن تو امكان پذير است

همين كه گاه نگاه چشمان پر از عشق يا سردی تو را ميبينم برايم كافی است و قانع

كننده است كه زندگی زيباست

اگر روزی از ديار من سفر كنی با چشمانی نابينا شده از گريستن در نبودت جای

قدمهايت را بر روی سنگفرش خيابان گل باران ميكنم

نويسنده: mohamad تاريخ: یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دل نوشته

 

هرگز به کسی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری!

 هرگز به کسی محبت نکن وقتی قصد شکستن قلبش را داری !!!

 هرگز قلبی را قفل نکن وقتی کلیدش را نداری!!

 

وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود

 ولی حالا که بزرگ شدیم بیشتر دلتنگیم!!!

کاش کوچیک می موندیم تا حرفامون رو از نگاهمون بفهمن !

نه حالا که بزرگ شدیم و فریاد هم که می زنیم

باز کسی حرفمون رو نمیفهمه !!!

نويسنده: mohamad تاريخ: یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تفاوت قلب دختروپسر

نويسنده: mohamad تاريخ: پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شکستن دل مثل شکستن استخوا ن دنده است....

از بیرون همه چیز رو به راهه

اما

هر نفس درد است که میکشی...

نويسنده: mohamad تاريخ: سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

[تصویر: czpmv4kcsj1blykq8ub.jpg]
گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت ، که تو رو فقط و فقط واسه خودت
 
بخواد...که وقتی تو
 
اوج تنهایی هستی ، با چشماش بهت بگه : هستم تا ته تهش ! هستی !؟

 
 
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
 
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
 گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
 
 گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و
 
حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه
 
 ترین گوشه
 
ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید

نويسنده: mohamad تاريخ: سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عشق

عشق

 

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي  مثل عشق شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي

عشق

عشق خودت باش ولی خوب باش

نويسنده: mohamad تاريخ: سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

بعضی وقتا...

کل دنیا را هم که داشته باشی...

باز هم دلت می خواهد...

 

بعضی وقت ها... فقط بعضی وقت ها...

 

برای یک لحظه هم که شده...

 

همه ی دنیای یک نفر باشی...!

نويسنده: mohamad تاريخ: جمعه 30 تير 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

رقص تو...

برقص

چنانکه گویی کسی تو را نمی بیند
 
عشق بورز
 
چنانکه گویی هرگز آزرده نشده ای
 
بخوان
 
چنانکه گویی کسی تو را نمی شنود

زندگی کن
 
چنانکه گویی بهشت روی زمین است


خودت رو از قید هرچه رنگ و روشنایی باخته، برهان
 

 
بذار نور به زندگیت وارد بشود...

نويسنده: mohamad تاريخ: جمعه 30 تير 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خدمت شبانه روزی

نويسنده: mohamad تاريخ: چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

How to love

From keturahweathers.theworldrace.org

Love is expressed as an action and experienced as a feeling. Yet, love has an essence that resists defining in any single way––it encompasses compassion, tolerance, endurance, support, faith, determination and more. Love reaches beyond romance and embraces us in all walks of life as we encounter one another and make choices about respecting and caring for each other.

The question of how you should love is really only a question that you can answer, from deep within your own heart and from your own thoughts on the matter. However, this article will give you some food for thought, by recommending some ideas on love for pondering anew.

 

 

 

نويسنده: mohamad تاريخ: یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

روندتکاملی روسری دختر های ایرانی

نويسنده: mohamad تاريخ: یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تنهایی

وقتی تنهاییم دنبال یک دوست می گردیم، وقتی پیداش کردیم دنبال عیب هاش می گردیم
وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هاش می گردیم…

او باز تنهاییم …

نويسنده: mohamad تاريخ: جمعه 9 تير 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

وای از دست خانم ها

داستان جالب وای از دست خانم ها

روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است.
قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم .
زن قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : “متشکرم” ولی من یادم رفت بگویم شرایطی برای آرزوهایت هست؛ هر آرزویی داشته باشی شوهرت ۱۰ برابر آن را میگیرد.
زن گفت :….

اشکال ندارد !
زن برای اولین آرزویش میخواست که زیباترین زن دنیا شود !
قورباغه اخطار داد که شما متوجه هستید با این آرزو شوهر شما نیز جذابترین مرد دنیا می شود و تمام زنان به او جذب خواهند شد ؟
زن جواب داد : اشکالی ندارد من زیباترین زن جهان خواهم شد و او فقط به من نگاه میکند !
بنابراین اجی مجی ……. و او زیباترین زن جهان شد !
برای آرزوی دوم خود، زن میخواست که ثروتمندترین زن جهان باشد !
قورباغه گفت : این طوری شوهرت ثروتمندترین مرد جهان خواهد شد و او ۱۰ برابر از تو ثروتمندتر می شود.
زن گفت اشکالی ندارد ! چون هرچه من دارم مال اوست و هرچه او دارد مال من است …
بنابراین اجی مجی ……. و او ثروتمندترین زن جهان شد !
سپس قورباغه از آرزوی سوم زن سوال کرد و او جواب داد :
من دوست دارم که یک سکته قلبی خفیف بگیرم و شوهرم…!!!

نويسنده: mohamad تاريخ: یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مورچه و سلیمان

 

 

روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین.
از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال  کوه بودمن خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت: "تمام سعی ام را می کنم...!"
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد ...

چه بهتر که هرگز نومیدی را در حریم خود راه ندهیم و در هر تلاشی تمام سعی مان را بکنیم، چون پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست ...


نويسنده: mohamad تاريخ: یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نامه ی عروس 17ساله ای که شوهرش را کشت

 

آیا واقعا من یک قاتل هستم، نه باورم نمی‌شود هر شب افکار مسموم وجودم را می‌گیرد و خودم نیز از حقیقتی که می‌گویند گریزانم؛ قاتل.فکرش مرا دیوانه می‌کند، عذاب وجدانم را دو برابر می‌کند. همه فکر می‌کنند قاتل کیست، چه قیافه‌ای دارد، عاطفه ندارد و به چه دلیلی آدم کشته؟

روزنامه شرق نوشت:زن 17ساله‌ای که به اتهام قتل شوهر دومش به قصاص محکوم شده است، با نوشتن نامه‌ای از دردها و رنج‌هایش گفت. این زن که «لاله» نام دارد، متهم است دو سال قبل شوهر دومش را در شیراز به قتل رسانده است. او مرتبه اول در 15سالگی به اصرار خانواده‌اش ازدواج کرد اما طلاق گرفت چراکه به گفته خودش همسرش، مردی بدبین بود که او را کتک می‌زد. لاله بعد از طلاق بار دوم باز هم به اصرار خانواده‌اش با یکی از اقوام دور مادرش ازدواج کرد و سه ماه بعد از عقد، مرد جوان به قتل رسید و عروس 17ساله به عنوان متهم دستگیر شد. او در جلسات مختلف بازجویی ادعاهای متفاوتی را مطرح کرد اما به دلیل اقاریر اولیه‌اش به قصاص محکوم شد و رای صادره به تایید دیوان‌عالی کشور رسید. در حال حاضر این پرونده برای بررسی درخواست اعاده دادرسی در اختیار دادستان کل کشور قرار گرفته است،

بخشی از نامه عروس 17ساله را می‌خوانید: آیا واقعا من یک قاتل هستم، نه باورم نمی‌شود هر شب افکار مسموم وجودم را می‌گیرد و خودم نیز از حقیقتی که می‌گویند گریزانم؛ قاتل.فکرش مرا دیوانه می‌کند، عذاب وجدانم را دو برابر می‌کند. همه فکر می‌کنند قاتل کیست، چه قیافه‌ای دارد، عاطفه ندارد و به چه دلیلی آدم کشته؟ اما حالا که من وارد ایستگاه آخر شدم اینجا، زندان، بین آدم‌هایی با عقاید و افکار متفاوت، کسانی که حکم قصاص داشتند و قتل عمد بر پیشانی آنها بود، افرادی به مانند تمام شهروندان جامعه که نمی‌دانم در آن لحظات چه فکری داشتند؟ افرادی با روحیاتی شکننده و لطیف، انسان‌هایی معمولی و متشخص و از خانواده‌های آبرودار و اسم و رسم‌دار که لای پنبه بزرگ شده بودند و مانند خود من که بعد از چندین سال مات و متحیرند و باورشان نمی‌شود که کلمه قاتل تا ابد در دفتر روزگار بر آنها حکم می‌راند و گریانند و پشیمان و نادم و در بهت و ناباوری‌اند. چگونه ثابت کنند آن‌جور که مردم فکر می‌کنند، نیست، چگونه درد این دل‌های پر از خون را ثابت کنند که این افکار شاید سراغ هر یک از شما بیاید، لحظه‌ای جنون‌آور که باعث رخ دادن فاجعه‌ای بزرگ می‌شود.

هر شب کار من شده درددل کردن با خدا و اشک و ندامت و هر ثانیه آرزوی مرگ می‌کنم و بوی مرگ را لحظه به لحظه استشمام می‌کنم. من هم مثل همه دخترهای دیگر وجدان دارم، احساس دارم، قلب دارم، دوست دارم زندگی کنم، دوست دارم تمام احساساتم سرشار از خوبی و انرژی مثبت باشد، از خودم می‌آید آنقدرها هم منفور و بد نیستم که مردم و خانواده شاکی‌ام یا حتی خود شما فکر می‌کنید. نمی‌دانم با چه حسابی، بچگی، نادانی، نفهمی، کم‌عقلی، نفرت یا هر چیز دیگری که بود، لحظاتی به سراغم آمد و من فکر کردم تمام مشکلات من، بدبختی‌هایم، عقده‌هایم، نفرتم، جنگ و دعواها چشم‌های گریان مادرم برای ازدواج ما، بی‌قراری و پرخاشگری پدر و ترس از زندگی در کنار او. نمی‌دانم واقعا نمی‌دانم فکر کردم مشکلاتم حل می‌شود من نمی‌خواستم بد باشم، عاجزم از توضیح دادن و نوشتن.

باورم نمی‌شود که من بتوانم آدم بکشم، باورم نمی‌شود که همه دخترها و زن‌هایی که اینجا هستند قاتل باشند. تا کسی اینجا نباشد نمی‌تواند این کلمات را درک کند. نمی‌دانم با وجود تک دختر بودن چقدر اضافی بودم که پدر و مادرم حرف خودشان را برای ازدواج می‌زنند هرکسی ساز خودش را می‌زد من بودم و دردهای خودم که کسی نمی‌خواست درک کند، عقده بود که توی دلم تلمبار شده بود، درد بی‌درمان بود، عقاید شخصی خودم بود نمی‌دانم، احساس حقارت و له شدن می‌کردم. مسایلی بود که زندگی را برایم تلخ کرده بود و در ذهنم می‌چرخید که «پایان تلخ بهتر از تلخی بی‌پایان است» و در آخر این ناقص‌العقلی کار دستم داد و در اوج ناباوری به گفته همه شدم یک قاتل. ضجه می‌زنم، ناله می‌کنم. کاش می‌شد (...)برگردد. وجدانم لحظه‌ای آرام ندارد. او حق زندگی داشت. هر روز جسم و تنم به لرزه می‌افتد. اکنون در این جهنم روزگار با آدم‌هایش روزی هزار بار مرگ را پیش چشمانم تداعی می‌کند و کابوس‌های شبانه‌ام که لحظه‌ای تنهایم نمی‌گذارند، دمی نمی‌آسایم. آسایش در این جهنم از من ربوده شده، در این مدت حبس، پشت این دیوارها مرده‌ای متحرکم که نفس کشیدنم اجبار است و حتی حرف زدن و راه رفتنم برای حرکت این روزها و شب‌های پر از خوف و وحشت است.

آدم‌ها و دیوارهای این وادی مرا به جنون رسانده‌اند. هیچ چیزی که تسکین دل پرآشوب و پردردم باشد نیست حتی وسیله‌ای که خودم را برای همیشه با آن راحت کنم و از صفحه روزگار برای همیشه محو شوم. بودن در این جا یعنی ذره‌ذره آب شدن، ذره‌ذره سوختن و دم برنیاوردن و ذره‌ذره مرگ تدریجی، تنها تسکین دلم خدای وجودم است که شاهد و ناظر است. پس دادن تاوانی سنگین بدتر از قصاص. بی‌قراری اشک‌ها و دل پردرد مادرم، کمر خرد شده پدرم، صدای خرد شدن آنها را می‌شنوم و می‌بینم و نفرین می‌کنم منجلابی را که در آن دست و پا می‌زنم، شاید مرا سرزنش کنند به همه آنها حق می‌دهم و برای آن بدترین تاوان‌ها را دادم، نمی‌دانم از سر خنده می‌گریم یا از سرگریه می‌خندم. بندبند وجودم درد است، درد است و دوباره درد. نمی‌دانم تا به کی از این واژه سه حرفی بگویم «درد» که از هر طرف بخوانمش درد است و اینکه چه زمانی خورشید زندگی من برای همیشه غروب خواهد کرد و من عاجز و ناتوان، درمانده و نالان و پشیمان اسیر هزاران درد ناگفته که شده خوره روحم و آسایش را از من گرفته می‌روم، برای همیشه تمام محفلات این مکان، خوابیدن، بیداری، راه رفتن، خنده، گریه و... پر از درد و حقارت است و محروم از تمام نیازهای یک دختر هستم.

کاش می‌شد(...) را برگرداند و من زیر هزاران خروار خاک بودم چه سود؟ این زنده بودن یک نوع زجر و عذاب است و پر از ملامت. عاجزتر از آنم که بگویم یا بنویسم که آیا فرصتی دیگر هست؟ آیا جایی برای من در این دنیا هست. بین این قلب‌های چمنی و پر از کینه، بی‌تفاوت با نگاه‌های پر از حقارت و بی‌فروغ در اطرافم زجر می‌کشم. درد است کاش می‌شد به همه بفهمانم بی‌گناهم و چه بد رقم زده‌اند برای دختری بدبخت و درمانده و پشیمان و در آخرین این حرف‌های درون قلبم که رو به فوران است بود، حرف‌هایی که سه سال از گفتن آن عاجز بودم و درون وجود پر از آتشم خیمه زده بود و مرا به وادی جنون کشانده بود و بغض‌ها را در قلبم مدفون کرده بود. اکنون افکار و حرف‌هایم را بدون جمله‌بندی و نامفهوم روی کاغذ آورده‌ام. این حرف‌ها برای توجیه نیست برای سبک شدن قلبم و خاموشی گدازه‌های درون قلبم بوده که هیچ کسی نمی‌فهمد، نمی‌دانم شاید هم بفهمند و از جواب دادن فراری و گریزانند و فقط دنبال یک مقصر می‌گردند که اکنون همه دست‌ها به سوی من است و کسی به خود نمی‌گوید شاید یک کلمه یا یک جمله این دختر واقعیتی از واقعیت‌های ناگفته باشد.

 

نويسنده: mohamad تاريخ: یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

LOVE

 

نويسنده: mohamad تاريخ: شنبه 3 تير 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

...

 

پسر بچه ای یک برگمادر که در حال آشپزی بود ، دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صد کاغذ به مادرش داد.
ای بلند خواند.
او نوشته بود :

صورتحساب !!!
کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان
مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان
نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان
بیرون بردن زباله 1000 تومان
جمع بدهی شما به من :12.000 تومان !

مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:

بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازی هایت هیچ
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که : هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است

وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد.
گفت: مامان ... دوستت دارم

آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلاً بطور کامل پرداخت شده !!!

نتیجه گیری اخلاقی :
قابل توجه اونهائی که فکر میکنند مرور زمان آنها را بزرگ کرده و حالا که هیکل درشت کردند خدا را هم بنده نیستند.
بعضی وقتها نیازه به این موارد فکر کنیم ...
کسانی که از خانواده دور هستند شاید بهتر درک کنند.

نتیجه گیری منطقی:
جایی که احساسات پا میذاره منطق کور میشه!!!
مادر متوجه نشد که پسرش داره سرش کلاه میذاره : جمع بدهی میشه 11.000 تومان نه 12.000 تومان !!!

نويسنده: mohamad تاريخ: شنبه 3 تير 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to justwe2.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com